این شب های ما

تگها |شنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۸
قدم هایش بلند است و آهسته می دود. چادری مشکی بر سر دارد، عینک بر چشمانش ، لبخندی پیروزمندانه بر لب و در دستانش دو ظرف یک بار مصرف.*


*.مثل خودم و مثل همه.

1 commentsاین شب های ما


  1. سال صفری

    حالا عدل چرا طرف چادری از آب در اومد؟

    ۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه ساعت ۱۴:۱۰:۰۰ (‎−۸ گرینویچ)

نظر خود را در کادر زیر درج نمائید