ما و رمضون

تگها |چهارشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۹
این ماه هم ماه خوبیه، ما هم موجودات جالبی هستیم!
عمرا شیطونیا (اصطلاحا گناه) رو ترک نمی کنیم که، تلنبارشون می کنیم واسه ماه بعد!
عجب فیلمیه! حیف ... بذار بعد ماه رمضون!
عجب عکسیه! حیف ...
عجب فیدیه! حیف ...
عجب دا...
و الخ...
ادامه مطلب

رمضان حلیم

تگها |پنجشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۹
خوب، رسیدیم به جایی که احوال آدم ها در طول روزبه دو نیمه تقسیم می شه:
1. خماری قبل از افطار!
2.نئشگی بعد از افطار!

*.خدا از همگی قبول کنه! |:
ادامه مطلب

این موجودات عجیب

تگها |چهارشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۹
(داخلی، نیمه شب، پسر با استرسی که در چهره اش پیداست، شماره ای را گرفته و تلفن را به گوش خود می چسباند)
-سلام، حاجی! چقد خوندی؟ تموم شد؟
-نه حاجی تازه اولشم!
-نه جون حاجی! خداوکیلی؟
-آره بابا! تا 9 که فوتبال بود، بعدم سریال دیدم ، الان تازه می خوام شروع کنم!
-دمت گرم حاجی، خدافظ! ( با لبخندی بر لب گوشی را قطع می کند)

و پسرها اینچنین در شب امتحان به یکدیگر روحه می دهند.
ادامه مطلب

شخصی - غیرمحرمانه

تگها |دوشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۹
از بلاگفا(ک) که میزنی بیرون، دیگر آن محیط رنگارنگ و تلویحا جینگیلی و آشنا نیست. نیست که وادارت کند 20 دقیقه زل بزنی به صفحه و به زور از خودت ایده بدهی و به زور انشا کنی ایده هایت را. وبلاگ جدیدت یک محیط اجنبی پسند و سبک خوشگل جداگانه ای دارد برای خودش. شاید زیاد به ذائقه ات خوش نیاید. مینی مال نویست می کند و اگر هم نکرد به زور برچسب مینی مال نویسی به خودت میزنی و به همین سبک، پست های کوتاه و تک جمله ای که جا و نا به جا به ذهنت رسیده و از اتفاق هنوز در ذهنت مانده را در پاچه ی خواننده می کنی و زندگی بلاگی ات را این جوری ادامه می دهی. که هنوز بلاگر باشی، که هنوز نویسنده باشی برای خودت و ارواح عمه ات و هنوز آن شوق را حفظ کنی. کامنت گذاری را هم تغییر می دهد لامذهب! حالا بیشتر میخوانی و شاید 2 ساعت مدام را بلاگ خوانده باشی اما بدون اینکه حتی قالب یک کدام را دیده باشی. گودر را بالا و پایین میکنی و چه بشود و از خواندن پست چه حرف فورس ماژوری به ذهنت بیاید که هم بکشی و بلاگ مذکور را بازکنی و کامنتت را بدهی و باز برگردی سر گودر!

شرح حال خودم است، همه ی ضمیرها هم بر می گردد به خودم. مسئولیت همه را هم خودم بر عهده می گیرم! حالا یا واقعا این طور است که نوشتم یا واقعا این طور است که ننوشتم و پنهانش کردم. فقط این را باید می نوشتم، که نوشتم.
ادامه مطلب