تو یکی از سوپری های همین شهر :
یارو شیشه ی ایستک رو آورده پس بده،صاحاب مغازه هم خیلی خونسرد شیشه رو ازش پس می گیره و 500 تومن گروییش رو بهش برمیگردونه!
آخه درد که یکی و دو تا نی...
بعد از یک روز کاری سخت و دعوا مرافه با نیمی از ساکنین شهر و اعصاب خوردی تا لب بند اومدن ضربان قلب...چیزی که تو مسیر برگشتن به خونه آرومم میکنه، موسیقی هارد راکه!
اینم یکی دیگه از نشونه های آخر الزم...