تو یکی از سوپری های همین شهر :
یارو شیشه ی ایستک رو آورده پس بده،
صاحاب مغازه هم خیلی خونسرد شیشه رو ازش پس می گیره و 500 تومن گروییش رو بهش برمیگردونه!
آخه درد که یکی و دو تا نیست!
ادامه مطلب
بعد از یک روز کاری سخت و دعوا مرافه با نیمی از ساکنین شهر و اعصاب خوردی تا لب بند اومدن ضربان قلب...
چیزی که تو مسیر برگشتن به خونه آرومم میکنه، موسیقی هارد راکه!
اینم یکی دیگه از نشونه های آخر الزمون!
ادامه مطلب
تگها
|شنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۹
بحث جمعه بود
گفتم از شب جمعه و مناسبت ها و مراسماتش که چیزی به ما نمی ماسه،
اما عصر و غروب دلگیرش رو انگار ساختن مخصوص خود ما!
ادامه مطلب